کاریزما به طور خلاصه میشه  نگاه مثبتی که افراد دور و برت نسبت به تو دارن. دقیقا  کاریزماتیک بودن ! هیتلر که شخصیت منفوری برای خیلی ها داره ، یک شخصیت کاریزماتیک بوده که با یک سخنرانی تمام طرفداران رو محسور خود میکرد به طوری که اگه میگفت خودتون رو به خاطر من بکشید همه اطلاعات امر میکردن . 

شاید جالب باشه بدونی که نویسنده کتاب خانم فاکس هست و برخلاف چیزی که خیلی ها فکر میکنن شخصیت کاریزما مرتبط به مردان است . 

مورد اول : تصور قدرت

در مورد ژست قدرت چیزی شنیدین ؟ تو مایه های حرکتی هست که دونده معروف  یوسین بولت USAIN BOLT  موقع رسیدن به خط پایان دو صد متر انجامش داد. میتونید یه سرچی کنید و عکسا رو ببینید. نمونه دیگرش ژست معروف سوپرمن هست . دیدین که صاف می ایسته و دستاتو روی کمر میذاره . این ژست یعنی فضای بیشتری دارم اشغال میکنم . در واقع وقتی این ژست رو دارید یه افرایند هورمونی توی بدن شما شکل میگیره . 

طبق تحقیقات اخیر، ژست قدرت و اشغال فضای بیشتر میتونه اضطراب و هیجان رو تا 25 درصد کاهش بده و یک ظاهر اعتماد بنفس به وجود بیاره .

بهتره که تصوراتتون  رو به حالت طبیعی جوری هدایتش کنید  که به آرامش برسید و بدنتون خود به خود حالت بزرگتری به خودش بگیره و به صورت واقعی احساس قدرت  کنید .  یه تصور مفید میتونه این باشه که خودتون رو گوریلی ببینین که در حال قدم زدن به سمت یه اتاق یا یه استیج هست . اگه شما یه گوریل بزرگ باشین، قاعدتا فضای زیادی رو اشغال میکنین و وقتی وارد یه اتاق میشین، مردم مجبور میشن که از سر راهتون کنار برن. اگه شما یه گوریل بزرگ باشین، دوست دارین که رو دو پاتون وایسین و با مشت‌های گره کرده به سینه‌تون ضربه بزنین.

تصور کردن اینکه به عنوان یه گوریل بزرگ وارد اتاق میشین باعث میشه تنش رو تو به شونه‌هاتون انتقال بدین، سرتون رو بالا بگیرین و صاف وایسین. همه این ها حس قدرت رو به بقیه هم انتقال میده. پس سعی کنید حس قدرت رو انتقال بدین . 

دوم: تصور صمیمیت

وقتی شما به  صمیمیت فکر میکنید معمولا یه چیز خوب به ذهنتون میاد. مثلا صمیمیتی که یه مادر نسبت به بچه هاش داره. یه مادر همیشه بهترین چیز رو تو بچه هاش میبینه و فرض میکنه که اون ها در آینده تو قله موفقیت قرار میگیرن و تو زندگی همه مردم تاثیر مثبت میزارن. واسه خلق این انرژی مادرانه، فقط نیازه که تخیل کنین همه کسایی که باهاشون ملاقات میکنین، مثل فرشته ها رو شونه‌هاشون بال دارن.

چرا مثل فرشته ها؟ چون هر فرشته واسه حفظ مقامش، وظیفه داره که یه سری کار خوب تو زندگیش انجام بده. این به این معنیه که فرض کنین هر کسی که ملاقات میکنین یه سری کارهای خوب انجام داده که شایسته اس اون‌ رو به عنوان فرشته در نظر بگیرین.

ممکنه کار خوب اون‌ نجات یه بچه از تو آتیش یا مراقبت از یه پدر و مادر در حال مرگ باشه. وقتی کسی رو ملاقات میکنین که شبیه فرشته ها بال داره، نسبت به گذشته شون جذب میشین. کنجکاو میشین که اون ها چه کارهای خوبی تو زندگی انجام دادن و فرض میکنین که اون ها آدمای خوبی هستن. این تصورات ناخودآگاه باعث ایجاد حس صمیمیت میشن..

سوم: تصور حضور

وقتی حضور و آگاهی رو به دست میارین، به بقیه این حس رو منتقل میکنین که تمام توجه شما به سمت اون ها معطوف شده. به دست آوردن این مشخصه خیلی سخته چون ذهن‌مون مثل یه اسب چموشه که دوست داره مدام از مسیرش منحرف بشه. علی الحساب با دنیل گیلبرت آشنا بشین. روانشناس خوش سابقه دانشگاه هاروارد. دنیل تخمین میزنه که ذهن انسان تقریبا تو نصف طول عمرش، داره به موضوعات فرعی فکر میکنه و خودمونی ترش اینه که واسه خودش ول میگرده.

در طول روابط اجتماعی‌مون، ما حداقل نصف زمان رو صرف فکر کردن به این میکنیم که به طرف مقابل چی بگیم یا اصلا روی یه مشکلی تمرکز میکنیم که هیچ ربطی به صحبتمون نداره. یه روش خوب واسه جلوگیری از این اتفاقات و برگردوندن توجه به لحظه حاضر، اینه که روی احساسی که توی بدنتون دارین تمرکز کنین. به آخرین باری که انگشت کوچیکه پاتون رو به پایه مبل کوبیدین فکر کنین.

آیا میتونستین تو اون لحظه روی چیزی غیر از دردی که تو پاتون داشتین تمرکز کنین؟ هر احساسی که توی بدنتون رخ میده،‌ داره توی زمان حال اتفاق میفته. اگه روی اون احساس تمرکز کنیم، درواقع توجه‌مون رو به لحظه حال معطوف کردیم. البته نیازی نیست که حتما انگشت کوچیکه رو فدای تمرکز به لحظه حال کنین. فقط کافیه که یه ثانیه به احساسی که توی انگشت پاتون دارین فکر کنین.

این احساس میتونه حس لمس زمین یا جوراب یا بودن توی کفش باشه. یه تصور ساده ای که میتونین به خاطر بسپرین، میتونه این باشه که مغزتون به شست پاتون منتقل شده و این مغز انتقال یافته میتونه کوچک ترین محرک ها رو تو انگشت احساس کنه. با به کار گیری این تصور و تمرکز کردن رو شست پا، هوش و حواستون از فکر و خیالات منحرف کننده به بدنتون و درواقع توی شست پاتون برمیگرده. وقتی توجه‌تون رو انگشتتون باشه، تو لحظه حضور دارین و میتونین تمام تمرکزتون رو صرف کسی کنین که در حال صحبت باهاش هستین.

این، به طور طبیعی یه حس آگاهی رو تو شما به وجود میاره

بنابراین اگه میخواین که اولین گام ها رو واسه رسیدن به کاریزمای بیشتر بردارین، ابتدا قبل از اینکه تو هر جمعی شرکت کنین، خودتون رو تو یه وضعیت ذهنی مناسب قرار بدین. تصور کنین که یه گوریل بزرگ هستین که دارین وارد یه اتاق میشین. تصور کنین که هرکسی رو که ملاقات میکنین دو تا بال مثل فرشته ها رو شونه‌اش داره و تصور کنین که ذهنتون به شست پای شما انتقال بده .